چند لحظه صبر كنيد ... |
|
چند لحظه صبر كنيد ... |
|
29 آذر 1403 |
باید پذیرفت که هنر عکاسی، تنها در ثبت مناظر زیبا و لحظههای خاطرهانگیز خلاصه نشده است. گاهی تصاویر به واسطهی بیان درد و رنج، روابط موجود در جهان، فجایع روی داده و گاهی نیز نشان دادن صحنهای از زندگی روزمرهی افراد است که به یادماندنی میشوند. تصاویری که تا سالها جاودانه باقی مانده و عکاس خود را به شهرت میرسانند.
باید پذیرفت که هنر عکاسی، تنها در ثبت مناظر زیبا و لحظههای خاطرهانگیز خلاصه نشده است. گاهی تصاویر به واسطهی بیان درد و رنج، روابط موجود در جهان، فجایع روی داده و گاهی نیز نشان دادن صحنهای از زندگی روزمرهی افراد است که به یادماندنی میشوند. تصاویری که تا سالها جاودانه باقی مانده و عکاس خود را به شهرت میرسانند.
گاهی لازم است عکاسی با تجربه و برخوردار از شمّی قوی باشید تا به حرفهای ناگفته و حقایق پنهان شده در پشت برخی از مهمترین تصاویر ثبت شدهی در طول تاریخ عکاسی پی ببرید. حال عکاس آمریکایی تیم مانتونی (Tim Mantoani) راهی متفاوت را در پیش گرفته و این بار دوربین خود را نه به سوی جهان بیرون، که به سمت همکاران خود چرخانده و آنها را سوژهی کار خود قرار داده است. سعی او بر نشان دادن عکاسان معروف در کنار تصاویری است که ثبتشان، آنها را به شهرت رسانده است.
مانتونی کار خود را از سال 2006 و با یک دوربین پولاروید و با ثبت پرترههایی از جیم مارشال (Jim Marshal) و مایکل زاگاریس (Micheal Zagaris) آغاز کرد. از آن زمان تا کنون او از بیش از 150 نفر از همکاران خود در حوزهی عکاسی، پرترههای جالب توجهی تهیه کرده است. در این پروژه او این عکاسان را در کنار مهمترین عکسی که در طول زندگی حرفهای خود به ثبت رساندهاند، به تصویر کشیده است، عکسهایی که توسط میلیونها نفر در گوشه و کنار جهان دیده شده و واقعهای تاریخی یا گوشهای از زندگی افراد مشهور جهان را نشان دادهاند. مجموعه تصاویری که مانتونی در طول این پروژه تهیه کرده، به صورت کتابی در آمازون ارائه شده است.
در ادامه همراه با شما به گوشهای از کارهای مانتونی نگاهی داشته و با مشهورترین عکسهای ثبت شدهی جهان و خالقین آنها آشنا خواهیم شد. عکسهایی که بی تردید شما هم تعدادی از آنها را قبلاً بارها مشاهده کردهاید. به علاوه عکاسان از حال و هوای ثبت عکس و تجربیات خود در آن زمان نیز با شما صحبت خواهند کرد.
این تصویر به یادماندنی که بارها از رسانههای مختلف جهان پخش شد، توسط استیو مک کوری در سال 1984 و در شهر پیشاور پاکستان از دختر پناهجوی افغان گرفته شد. این دختر که در آن زمان تنها 12 سال سن داشت، از شهرتی که موفق به کسب آن شده بود، اطلاعی نداشت چرا که تصویر او زینت بخش جلد مجلهی نشنال جئوگرافیک سال 1985 شده و پرترهی او به عنوان "مونالیزای جهان سوم" شناخته شد. برای 17 سال وضعیت این دختر نامعلوم بود. این که او بعد از ثبت شدن این پرتره چه سرنوشتی داشت و چه حوادثی را تجربه کرد، استیو را واداشت تا به جستجوی این دختر رفته و ردّ و نشان او را دنبال کند. سرانجام استیو در سال 2002 موفق شد او را که اکنون 30 سال سن داشت پیدا کند. این دختر که شربت گل (Sharbat Gula) نام داشت، اکنون ازدواج کرده و صاحب چندین فرزند بود. اما در این فاصلهی زمانی، حوادث و سختیهای زندگی او از دختری نوجوان به زنی شکسته تبدیل نموده بود.
این تصویر شاید یکی از تأثیرگذارترین تصاویر جهان به شمار آید که اوج شهامت و شجاعت یک ملت را به تصویر میکشد. این تصویر که در میدان تیانآنمن (Tiananmen) شهر پکن و در 5 ژوئن 1989 گرفته شده، یکی از 4 عکسی است که از زوایای گوناگون این واقعه را به ثبت رساندند. در این عکس مردی را میبینید که تنها و دست خالی در مقابل ستونی از تانکهای ارتش چین ایستاده و اعتراض خود را نشان میدهد. این تصویر همچنین با عناوینی همچون "مرد تانکی" (Tank Man) و "تظاهر کنندهی ناشناس" (Unknown Protester) نیز شناخته میشود. تاکنون از سرنوشت و سرانجام مرد تانکی، هیچ اطلاعات موثقی در دست نیست، اما آنچه مشخص است، نمایش شهامت مردی است که جان خود را کف دست گرفته و به شکلی نمادین اعتراض خود را در برابر چشمان جهانیان نشان داد.
هری بِنسون، عکاسی اسکاتلندی است که عکسهایش بارها در مجلاتی همچون پیپل (People)، وَنیتی فِر (Vanity Fair)، لایف (Life) و نیویورکر (The New Yorker) به چاپ رسیده است. او در طول سفر بیتلزها در جریان تور آمریکا در 1964 ، آنها را همراهی میکرد. شاید معروفترین تصویر این سفر همین عکس است که اعضای گروه را در حال شیطنت و پرتاب بالش به یکدیگر نشان میدهد. بنسون اشاره میکند که اینجا برایان اپشتین (Brian Epstein)، مدیر گروه به اعضا اطلاع داده بود که آنها موفق شدند رتبهی اول آمریکا را به خود اختصاص دهند.
لایل اوِرکو (Lyle Owerko) در مورد حس و حال ثبت این تصویر چنین میگوید:
" هیچ کس فکر نمیکرد روزی که این چنین گرم و دلپذیر آغاز شده بود با چنان واقعهی تلخ و ناخوشایندی پایان بگیرد. واقعهای که در پی آن، افرادی جان باخته و قلبهای بسیاری شکست، روزی که بشر هرگز آن را از خاطر نخواهد برد. این تصویر تنها بیانگر بخشی کوچک از عمق فاجعهای است که آن روز مردم آمریکا را شگفت زده و مبهوت برجای گذاشت. با نگاه به این تصویر شما هرگز حتی بخشی کوچک از وحشتی که آن روز تجربه کردیم را درک نخواهید کرد، یا صداهایی که برای همیشه در گوشمان زنگ خواهند زد، بوی سوختگی، صدای فریاد، ناله و ریزش آوار و...، گویی زمان یخ بسته و این خاطره را برای ابد در صندوقچهی ذهنمان حک کرد. در آن لحظات به عنوان یک عکاس به کاری که میبایست انجام دهم عمل کردم، به تعهدی که در ذهن داشتم، این که این لحظه را جاودانه کنم، و به درک آن توسط آیندگانی که در زمان این رویداد حضور نداشتند،کمک کنم. امیدوارم که دیگر هرگز شاهد چنین فجایعی نباشیم، آرزو دارم غم و درد حاصل از این رویداد و زخمهایی که از خود برجای گذاشت، به تدریج التیام یافته و در آینده خرد جمعی و برقراری صلح از رخدادهایی این چنینی برای همیشه جلوگیری به عمل آورد. امیدوارم بشر با ادراکی بهتر و آرامشی بیشتر، در مسیر خود به سمت جلو گام بردارد.
اِلن مارک:
" این تصویر در سال 1990 و از رام پراکاش سینگ (Ram Prakash Singh) و فیل مورد علاقهاش، شیاما (Shyama) گرفته شد. پراکاش سرپرست سیرک بزرگ طلایی ( Great Golden Circus) بود. . این تصویر را در شهر احمدآباد هند گرفتم، در آن زمان در حال گشت و گذار در هندوستان بودم. من عاشق این کشور و البته سیرک هستم، در نتیجه در طول این سفر از 18 سیرک مختلف در گوشه و کنار هند عکسبرداری کردم که در نوع خود تجربهای جالب و به یادماندنی بود. متأسفانه چند ماه بعد از ثبت این تصویر، شیاما به دلیل خوردن نان چاپاتی آلوده جان خود را از دست داد، قلب من هم همچون پراکاش با شنیدن این خبر شکست و عمیقاً متأثر شدم."
منگلسِن این تصویر را در ناحیهی آبشار بروکز (Brooks Falls) در پارک ملّی کتمای (Katmai) در آلاسکا و در سال 1988 ثبت کرده است. او در مورد نحوهی ثبت این تصویر چنین میگوید:
" فکر اولیه در مورد ثبت تصاویری این چنینی، بعد از دیدن مستندی در مورد خرسهای ساکن کتمای به ذهنم خطور کرد، با مطالعهی مجلهای در مورد عکاسی هوایی از خرسهایی که هر ساله در این منطقه جمع میشوند، اشتیاقم برای انجام این کار بیشتر شد. در آن زمان برای ساخت فیلمی مستند در مورد پرندگان ماهیخوار سند هیل (Sandhill)، عازم لنگرگاهی در همان حوالی بودم و بیش از شروع کار یه هفته وقت آزاد داشتم. به همین دلیل با سرپرستی پارک تماس گرفته و از آنها در مورد مکانی برای سکونت سؤال کردم که متوجه شدم همه جا اشغال شده، به جز یک کابین که به دلیل نزدیکی به مسیر عبور خرسها مشتری چندانی ندارد، بدون لحظهای درنگ همان محل را اجاره کردم. تمام طول هفته در قسمت بالایی آبشار در انتظار لحظهی جادویی مواجه شدن با خرسها بودم. هر روز پیش از طلوع خورشید حرکت کرده و بعد از تاریک شدن هوا به کابین برمیگشتم. در طول این مدت 35 حلقه فیلم را صرف عکاسی از خرسها از زوایای مختلف و حین گرفتن ماهی سالمون کردم، اما نمیدانستم نتیجهی کار چگونه خواهد شد. شش هفته بعد تازه فیلمها را ظاهر کرده و با دیدن این تصویر حیرتزده متوجه شدم که عکس مورد نظر خود را ثبت کردهام."
دیوید دابیلت این تصویر را در ایرلند نو (New Ireland) در پاپوا (Papua) کشور گینهی نو به ثبت رسانده است.
پای صحبتهای او مینشینیم:
" در اقیانوسهای جهان هیچ خط مستقیمی وجود ندارد، اشکالی به شکل دایرهی کامل به ندرت مشاهده میشوند، اما این ماهیان باراکودا، این دایرهی جادویی را، آن هم تنها برای دفاع از خود شکل دادند. 70 درصد سیارهی ما از آب تشکیل شده است، جایی که زیبایی در اشکال متنوع و ناب قابل مشاهده است. جهانی که نور در آن به شکلی متفاوت و آسمانی جلوه کرده و همه چیز ظاهری جادویی و خاص به خود میگیرد. اما پدیدهی گرم شدن زمین، این جهان را نیز در معرض خطر قرار داده است. جایی که بیشتر عمر خود را در آن سپری کردهام اکنون مورد تهدید واقع شده، نه فقط به خاطر افزایش دما که حتی ترکیب شیمیایی آن نیز دستخوش دگرگونیهای ناخوشانیدی شده است. این دنیایی است که من و همسرم جینفر هایز بیشتر اوقات در آن مشغول غواصی و گشت و گذار هستیم، این جا دنیای ماست، دنیایی که هیچ گوشه و زاویهای ندارد، اما متأسفانه شاید تا پایان همین قرن دیگر چیزی از آن باقی نمانده باشد."
در تابستان 1974 و در لانگ آیلند (Long Island) این تصویر را از جان لنون فقید و پسرش جولیان گرفتم، زمانی که پدر و پسر در حال استراحت بودند. به همین دلیل نام این عکس را پرترهی خانوادگی گذاشتم.
این تصویر در 5 می 1965 در شهر لوئیستون (Lewiston)، ایالت مِین (Maine) گرفته شده است.
وینسنت لفورت:
" من انسان بسیار خوش شانسی هستم چرا که در طول کارنامهی حرفهای خود، شاهد صحنههای عجیب و سرگرم کنندهی بسیاری بودم. بعضی از آنها بسیار زیبا بودند و بعضی دیگر شدیداً تأثیر گذار، لحظات مهمی که گاه تاریخ ساز شدند، اتفاقات کوچک و بزرگی که در جای خود حائز اهمیت بودند. یکی از چیزهایی که در طول کار حرفهای عکاسی هوایی آموختم، هر چند به طوری کنایه آمیز، اما با رنگی از حقیقت به من آموخت که فاصله گرفتن از اشیا و نگریستن به یک محیط از بالا، جزئیاتی متفاوت را در معرض دید قرار میدهد. جزئیاتی که به تخیل شما به عنوان یک عکاس بال و پر داده و بُعدی دیگر از سوژهی مورد نظر را به شما نشان میدهد. این تصویر حاصل چنین تجربهای است که در سنترال پارک نیویورک ثبت شد."
باب گروئن از تجربهی خود در زمان ثبت این عکس میگوید، این که جان لنون از او دعوت کرده سری به پنت هاوس او در ضلع شرقی نیویورک زده و کار عکاسی کاور آلبوم جدید او "دیوارها و پلها" (Walls & Bridges)، را به انجام برساند. بعد از اتمام کار، آن دو با لباس رسمی نیز تعدادی عکس آماده میکنند که قرار بوده برای تبلیغات مورد استفاده قرار گیرند. در این زمان باب از لنون میپرسد که آیا تی شرتی که سال گذشته به او داده را هنوز هم دارد. جان تأیید کرده و حتی تی شرت را میپوشد و باب این عکس را از آن لحظه به یادگار برمیدارد.
این عکس در سال 1976 و در خیابانی که درست مقابل آپارتمان ارویت در نزدیکی سنترال پارک قرار داشته، گرفته شده است. ارویت میگوید اکنون که 38 سال از ثبت این تصویر میگذرد، ناراحت است که چرا از سرنوشت سوژههای این عکس اطلاعی ندارد.
لوری تعریف میکند که در سال 1980، در سن 14 سالگی و زمانی که دانش آموز بوده، پروژهی عکاسی خود را در مورد بوکسور جوان مایک تایسون آغاز کرده است. در آن زمان مربی بوکس افسانهای کوز داماتو (Cus D Amato) به او گفته که مایک بیشک قهرمان بعدی بوکس سنگین وزن جهان خواهد بود. همین اشاره برای لوری کافی بود تا این قهرمان تازه وارد را برای نزدیک به یک دهه دنبال کند. اگرچه مایک بچهی پردردسری بود ولی در نهایت موفق شد نام خود را در سطح جهانی به شهرتی قابل توجه برساند.
این عکس در هشتم ژوئن 1972 از دهکدهی ترنگ بنگ (Trang Bang)، در ویتنام گرفته شده است. در طول درگیری میان نیروهای ویتنام شمالی و جنوبی فاجعهای رخ داد. خلبان نیروی ویتنام جنوبی به اشتباه بمبی آتشزا را در میان مردم غیر نظامی انداخته که منجر به سوختگی شدید دختری 9 ساله به نام کیم فوک (Kim Phuc) شد.
در اوایل سال 1948 در رویال روست نیویورک (Royal Roost)، در یک بعدازظهر و حین تمرین، فرصتی ویژه در اختیار لئونارد قرار گرفت تا از شماری از معروفترین نوازندگان جاز آن دوره عکاسی کند. او از این خاطره با شادی یاد میکند، زمانی که هم در جمع هنرمندان مورد علاقهاش حضور داشته و هم یکی از مهمترین تصاویر دوران حرفهای خود را به ثبت رسانده است.
در پایان امیدواریم این مجموعه نیز مورد توجه شما قرار گرفته باشد.