چند لحظه صبر كنيد ... |
|
چند لحظه صبر كنيد ... |
|
21 اسفند 1403 |
سوره ۱۵: الحجر - جزء ۱۴
سوره ۱۵: الحجر - جزء ۱۴
به نام خداوند رحمتگر مهربان |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ |
|
الف لام راء اين است آيات كتاب [آسمانى] و قرآن روشنگر |
الَرَ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ |
|
چه بسا كسانى كه كافر شدند آرزو كنند كه كاش مسلمان بودند |
رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ كَانُواْ مُسْلِمِينَ |
|
بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان كند پس به زودى خواهند دانست |
ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ |
|
و هيچ شهرى را هلاك نكرديم مگر اينكه براى آن اجلى معين بود |
وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلاَّ وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ |
|
هيچ امتى از اجل خويش نه پيش مىافتد و نه پس مىماند |
مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ |
|
و گفتند اى كسى كه قرآن بر او نازل شده است به يقين تو ديوانهاى |
وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ |
|
اگر راست مىگويى چرا فرشتهها را پيش ما نمىآورى |
لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ |
|
فرشتگان را جز به حق فرو نمىفرستيم و در آن هنگام ديگر مهلت نيابند |
مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُواْ إِذًا مُّنظَرِينَ |
|
بىترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كردهايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود |
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ |
|
و به يقين پيش از تو [نيز] در گروههاى پيشينيان [پيامبرانى] فرستاديم |
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الأَوَّلِينَ |
|
و هيچ پيامبرى برايشان نيامد جز آنكه او را به مسخره مىگرفتند |
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ |
|
بدين گونه آن [استهزا] را در دل بزهكاران راه مىدهيم |
كَذَلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ |
|
[كه] به او ايمان نمىآورند و راه [و رسم] پيشينيان پيوسته چنين بوده است |
لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ |
|
و اگر درى از آسمان بر آنان مىگشوديم كه همواره از آن بالا مىرفتند |
وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِيهِ يَعْرُجُونَ |
|
قطعا مىگفتند در حقيقت ما چشمبندى شدهايم بلكه ما مردمى هستيم كه افسون شدهايم |
لَقَالُواْ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ |
|
و به يقين ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم |
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ |
|
و آن را از هر شيطان راندهشدهاى حفظ كرديم |
وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ |
|
مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابى روشن او را دنبال مىكند |
إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ |
|
و زمين را گسترانيديم و در آن كوههاى استوار افكنديم و از هر چيز سنجيدهاى در آن رويانيديم |
وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْزُونٍ |
|
و براى شما و هر كس كه شما روزىدهنده او نيستيد در آن وسايل زندگى قرار داديم |
وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ |
|
و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهاى معين فرو نمىفرستيم |
وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ |
|
و بادها را بارداركننده فرستاديم و از آسمان آبى نازل كرديم پس شما را بدان سيراب نموديم و شما خزانهدار آن نيستيد |
وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ |
|
و بىترديد اين ماييم كه زنده مىكنيم و مىميرانيم و ما وارث [همه] هستيم |
وَإنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ |
|
و به يقين پيشينيان شما را شناختهايم و آيندگان [شما را نيز] شناختهايم |
وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ |
|
و مسلما پروردگار توست كه آنان را محشور خواهد كرد چرا كه او حكيم داناست |
وَإِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ |
|
و در حقيقت انسان را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو آفريديم |
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ |
|
و پيش از آن جن را از آتشى سوزان و بىدود خلق كرديم |
وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ |
|
و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو خواهم آفريد |
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ |
|
پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد |
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ |
|
پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند |
فَسَجَدَ الْمَلآئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ |
|
جز ابليس كه خوددارى كرد از اينكه با سجدهكنندگان باشد |
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ |
|
فرمود اى ابليس تو را چه شده است كه با سجدهكنندگان نيستى |
قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ |
|
گفت من آن نيستم كه براى بشرى كه او را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو آفريدهاى سجده كنم |
قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ |
|
فرمود از اين [مقام] بيرون شو كه تو راندهشدهاى |
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ |
|
و تا روز جزا بر تو لعنت باشد |
وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ |
|
گفت پروردگارا پس مرا تا روزى كه برانگيخته خواهند شد مهلت ده |
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ |
|
فرمود تو از مهلتيافتگانى |
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ |
|
تا روز [و] وقت معلوم |
إِلَى يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ |
|
گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مىآرايم و همه را گمراه خواهم ساخت |
قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ |
|
مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را |
إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ |
|
فرمود اين راهى است راست [كه] به سوى من [منتهى مىشود] |
قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ |
|
در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند |
إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ |
|
و قطعا وعدهگاه همه آنان دوزخ است |
وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ |
|
[دوزخى] كه براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معين از آنان [وارد مىشوند] |
لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ |
|
بىگمان پرهيزگاران در باغها و چشمهسارانند |
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ |
|
[به آنان گويند] با سلامت و ايمنى در آنجا داخل شويد |
ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ |
|
و آنچه كينه [و شائبههاى نفسانى] در سينههاى آنان است بركنيم برادرانه بر تختهايى روبروى يكديگر نشستهاند |
وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ |
|
نه رنجى در آنجا به آنان مىرسد و نه از آنجا بيرون رانده مىشوند |
لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ |
|
به بندگان من خبر ده كه منم آمرزنده مهربان |
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ |
|
و اينكه عذاب من عذابى است دردناك |
وَ أَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الأَلِيمَ |
|
و از مهمانان ابراهيم به آنان خبر ده |
وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِبْراَهِيمَ |
|
هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام گفتند [ابراهيم] گفت ما از شما بيمناكيم |
إِذْ دَخَلُواْ عَلَيْهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ |
|
گفتند مترس كه ما تو را به پسرى دانا مژده مىدهيم |
قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ |
|
گفت آيا با اينكه مرا پيرى فرا رسيده است بشارتم مىدهيد به چه بشارت مىدهيد |
قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ |
|
گفتند ما تو را به حق بشارت داديم پس از نوميدان مباش |
قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ |
|
گفت چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مىشود |
قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ |
|
[سپس] گفت اى فرشتگان [ديگر] كارتان چيست |
قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ |
|
گفتند ما به سوى گروه مجرمان فرستاده شدهايم |
قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ |
|
مگر خانواده لوط كه ما قطعا همه آنان را نجات مىدهيم |
إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ |
|
جز آنش را كه مقدر كرديم او از بازماندگان [در عذاب] باشد |
إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ |
|
پس چون فرشتگان نزد خاندان لوط آمدند |
فَلَمَّا جَاء آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ |
|
[لوط] گفتشما مردمى ناشناس هستيد |
قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ |
|
گفتند [نه] بلكه براى تو چيزى آوردهايم كه در آن ترديد مىكردند |
قَالُواْ بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمْتَرُونَ |
|
و حق را براى تو آوردهايم و قطعا ما راستگويانيم |
وَأَتَيْنَاكَ بَالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ |
|
پس پاسى از شب [گذشته] خانوادهات را حركت ده و [خودت] به دنبال آنان برو و هيچ يك از شما نبايد به عقب بنگرد و هر جا به شما دستور داده مىشود برويد |
فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ |
|
و او را از اين امر آگاه كرديم كه ريشه آن گروه صبحگاهان بريده خواهد شد |
وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ |
|
و مردم شهر شادىكنان روى آوردند |
وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ |
|
[لوط] گفت اينان مهمانان منند مرا رسوا مكنيد |
قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ |
|
و از خدا پروا كنيد و مرا خوار نسازيد |
وَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ |
|
گفتند آيا تو را [از مهمان كردن] مردم بيگانه منع نكرديم |
قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ |
|
گفت اگر مىخواهيد [كارى مشروع] انجام دهيد اينان دختران منند [با آنان ازدواج كنيد] |
قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ |
|
به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند |
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ |
|
پس به هنگام طلوع آفتاب فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت |
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ |
|
و آن [شهر] را زير و زبر كرديم و بر آنان سنگهايى از سنگ گل بارانديم |
فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ |
|
به يقين در اين [كيفر] براى هوشياران عبرتهاست |
إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ |
|
و [آثار] آن [شهر هنوز] بر سر راهى [داير] برجاست |
وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ |
|
بىگمان در اين براى مؤمنان عبرتى است |
إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ |
|
و راستى اهل ايكه ستمگر بودند |
وَإِن كَانَ أَصْحَابُ الأَيْكَةِ لَظَالِمِينَ |
|
پس از آنان انتقام گرفتيم و آن دو [شهر اكنون] بر سر راهى آشكاراست |
فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ |
|
و اهل حجر [نيز] پيامبران [ما] را تكذيب كردند |
وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ |
|
و آيات خود را به آنان داديم و[لى] از آنها اعراض كردند |
وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ |
|
و [براى خود] از كوهها خانههايى مىتراشيدند كه در امان بمانند |
وَكَانُواْ يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا آمِنِينَ |
|
پس صبحدم فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت |
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ |
|
و آنچه به دست مىآوردند به كارشان نخورد |
فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ |
|
و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريدهايم و يقينا قيامت فرا خواهد رسيد پس به خوبى صرف نظر كن |
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ |
|
زيرا پروردگار تو همان آفريننده داناست |
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ |
|
و به راستى به تو سبع المثانى [=سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كرديم |
وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ |
|
و به آنچه ما دستههايى از آنان [=كافران] را بدان برخوردار ساختهايم چشم مدوز و بر ايشان اندوه مخور و بال خويش براى مؤمنان فرو گستر |
لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ |
|
و بگو من همان هشداردهنده آشكارم |
وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ |
|
همان گونه كه [عذاب را] بر تقسيمكنندگان نازل كرديم |
كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ |
|
همانان كه قرآن را جزء جزء كردند [به برخى از آن عمل كردند و بعضى را رها نمودند] |
الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ |
|
پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد |
فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِيْنَ |
|
از آنچه انجام مىدادند |
عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ |
|
پس آنچه را بدان مامورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب |
فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ |
|
كه ما [شر] ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم كرد |
إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ |
|
همانان كه با خدا معبودى ديگر قرار مىدهند پس به زودى [حقيقت را] خواهند دانست |
الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ |
|
و قطعا مىدانيم كه سينه تو از آنچه مىگويند تنگ مىشود |
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ |
|
پس با ستايش پروردگارت تسبيح گوى و از سجدهكنندگان باش |
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ |
|
و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه مرگ تو فرا رسد |
وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ |