پاسخ اجمالی
انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و ... می باشد. وخانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضاء خانواده، خصوصاً کودکان و نوجوانان و کم سن و سال ها تأثیر بسزایی داشته باشد. تا جائی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد. از طرفی دیگر، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود. پس تاثیر خانواده و محیط در انتخاب دین و مذهب قابل انکار نیست. اما باید توجه داشت که:
خداوند سرشت و طبیعت انسانی را به گونه ای آفریده است که دائماً در پی یافتن حقیقت و تسلط علمی بر حقایق پیرامون خود است. از وقتی که انسان متولد می شود تا زمان مردن لحظه ای نیست که انسان از تکاپوی علمی و جستجوی درک حقیقت خالی باشد.
یعنی؛ خداوند انسان را با سرمایه کافی برای رسیدن به کمال و سعادت و درک حقایق و معارف در زمین قرار داده تا با استفاده از آن به هدف و غایت خلقت خود دست یابد و در مقابل تاثیرات نامطلوب محیط و خانواده ی ناسالم، ایستادگی نماید و راه حق را پیدا کند.
از این روی؛ خداوند از انسان خواسته است که اصول اعتقادات خود را باید بر اساس تحقیق نه تقلید کورکورانه و تاثیرپذیری صرف از محیط و خانواده، انتخاب کند.
بعبارت دیگر؛ اگر در آخرت در پاسخ از چیستی اعتقادات هیچ دلیلی جز تقلید و پیروی کور کورانه از پدران، خانواده و محیط نداشته باشیم (در صورتی که می دانیم پدران ما نه اهل علم، شناخت و تعقلند و نه در تحت هدایت افراد اندیشمند و آگاه قرار گرفته اند) در این صورت معذور نخواهیم بود[i]. البته اینکه گفتیم اعتقادات باید از روی علم و یقین باشد بدین معنا نیست که اولا: انسان باید استدلالهای فلسفی و علمی در این باب بیاورد بلکه از هر کسی به اندازه ی توان او انتظار است و ثانیا: نتواند در این وادی از راهنمایی های اندیشمندان و خانواده بهره جوید.
بدیهی است که اگر انسان بدور از تقلید کورکورانه و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی، بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، در حقایق عالم هستی و ادیان الهی تحقیق و تفحص کند بر اساس هدایت الهی و فطرت پاک خدادادی، دین و مذهب حقه را خواهد شناخت.
[i] مگر اینکه در این امر واقعا قاصر باشیم نه مقصر. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به نمایه: "قاصرین و نجات از جهنم"
پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن پاسخ چند نکته را یادآور می شویم:
1. از آنجا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و ... می باشد. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.
در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضاء خانواده، خصوصاً کودکان و نوجوانان و کم سن و سال ها تأثیر بسزایی داشته باشد. تا جائیکه رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد. اما از آنسو، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.
به منظور آنکه فرزندان در چالش های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی اعتقادی نگردند می بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسشگری در ایشان تقویت شود.
پر واضح است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت هایی وجود دارد:
وقتی خانواده به دلیل مسئولیت هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیه ی معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می کنند (چنانکه در ابعاد مادی و جسمی مسئولند) و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان (با رعایت مقطع سنی ایشان) و تربیت سالم و مناسب، زمینه های لازم برای تحقیق و مطالعه و جستجوی حقیقت را از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می سازند. در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می شود.
از آن طرف وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جستجوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی کنند. فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آباء و اجدادی شان ایمان می آورند. و این ایمان و اعتقاد آنچنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و به یقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.
2. خداوند سرشت و طبیعت انسانی را به گونه ای آفریده است که دائماً در پی یافتن حقیقت و تسلط علمی بر حقایق پیرامون خود است. از وقتی که انسان متولد می شود تا زمان مردن لحظه ای نیست که انسان از تکاپوی علمی و جستجوی درک حقیقت خالی باشد. البته این تلاش علمی متناسب با شرایط سنی و جسمی و زمینه های فکری و رفتاری اوست. و به عبارت دیگر خداوند انسان را با سرمایه کافی برای رسیدن به کمال و سعادت و درک حقایق و معارف در زمین قرار داده تا با استفاده از آن به هدف و غایت خلقت خود دست یابد.
قرآن می فرماید: قسم به جان (نفس) آدمی و آن کس که آن را آفرید و منظم ساخته سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است؛ که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شد و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته نومید و محروم گشته است. [1]
حال با توجه به این حقیقت که انسان برجسته ترین مخلوق خداوند از نظر توانایی در کسب معلومات و پیشرفت های علمی است، اگر کسی از این سرمایه وجودی خود در راه اساسی ترین نیاز خود که رسیدن به هدف و غایت خلقت که مایه ی قرب الی الله است، استفاده نکند و در انتخاب راهی که او را بدین مقصد می رساند، کوتاهی و تساهل و سستی به خرج دهد (و اکتفاء به آرا و افکار و آداب و سنن پدران کند و لو اینکه می داند آباء و اجدادش نه اهل علم و تعقلند و نه روش زندگی آنها بر اساس هدایت علم و دانش است) چگونه می تواند معذور باشد، و در واقع او خود محکوم وجدان و فطرت انسانی است که بر خلاف آن حرکت نموده است و با دست خود حقیقت خود را وارونه و مقلوب ساخته است.
قرآن در این باره می فرماید: گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دل هایی دارند که با آن نمی فهمند، چشم هایی که با آن نمی بینند، گوش هایی که با آن نمی شنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر، اینان همان غافلانند. [2]
3. هر مسلمانی که خود را حقیقتاً تابع دین اسلام می داند؛ باید برای اعتقادات خود، دلیلی جز پیروی کورکورانه از پدران خود داشته باشد و به همین جهت در اول رساله های عملیه که هر فرد مسلمان مکلف به فراگیری آن است، آمده است که اصول دین تقلیدی نیست بلکه هر کس باید خود به علم و یقین برسد. [3] علاوه بر اینکه روح دستورات اسلام همان تعقل و دانش است و در همه جا ما را دعوت به تفکر و اندیشه می کند [4] .
البته بدیهی است که درجات فکر و اندیشه به تناسب تفاوت افراد از نظر برخورداری از معلومات و دانش ها متفاوت است، از یک فرد بی سواد استدلالی مطابق با فکر و اندیشه و شرایط زندگی او انتظار است. همانگونه که در آن روایت معروف آمده است: پیرزنی در حال نخ ریسی بود که با این سوال پیامبر(ص) روبرو شد که خدا را چگونه ثابت می کنی؟ او از کار دست کشید و گفت از این چرخ نخ ریسی.
در اینجا پیرزن به دلایل فلسفی و ... توسل نجست که نه از او انتظار بود و نه در توان او، بلکه به این نکته فابل فهم برای همه اشاره کرد که اگر این چرخ نیازی به گرداننده دارد چگونه این جهان با عظمت نیاز به آفریدگار و گرداننده نداشته باشد.
و از همین باب است استدلال آن اعرابی که گفت همانگونه که جای پای شتر دلالت بر شتر می کند، آسمان و زمین هم دلالت بر خداوند لطیف خبیر می کند [5] .
و اما به نظر می رسد ساده ترین و عمومی ترین استدلال برای حقانیت اسلام ، تطابق آن با فطرت و سرشت انسانی است که اگر کسی با رفتار و اخلاق ناپسند خود فطرت خدادادی را در زیر لایه های تاریک گرد و غبار آلودگی به گناه و معصیت قرار ندهد، می تواند به حقانیت اسلام علم و یقین پیدا کند و از این راه هم می تواند برای دستیابی به اعتقادات صحیح، در کنار اندیشه و تعقل، بهره ببرد.
4. درست است که اعتقاد به اصل دین باید به حد علم یقینى برسد و اگر به این حد نرسد یعنى اعتقادى آمیخته با شک و ریب باشد کافى نیست ، هر چند به حد ظن راجح رسیده باشد ، و براى مسلمان شدن راه تقلید کافى نیست و کسى که مىخواهد مسلمان شود باید در حق و باطل بودن دین بحث و دقت به عمل آورد .
اما این علم یقینی هم می تواند از راه استدلالهاى علمى حاصل شود و هم از راههای دیگر مثل شنیدن آیات قرآن و... [6] .
و از جمله ی راهها، پیروى کردن از رهنمائى دانشمندان براى بدست آوردن علم و یقین در اصول دین است [7] .
آنچه در قرآن مورد مذمت قرار گرفته است تقلید کاملاً کورکورانه و از روی تعصب است.
«و هنگامی که به آنها گفته می شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید می گویند، بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم، آیا نه این است که پدران آنها چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند [8] ».
و نظیر همین مضمون در آیه 104 سوره مائده آمده است.
از این آیات می توان چنین استنباط نمود که: اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته ای بودند جای این بود که از آنها تبعیت شود [9] ، اما با اینکه می دانند آنها مردمی نادان و بی سواد و موهوم پرست بودند پیروی از آنها چه معنایی دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست». [10]
پس چگونه می توان یک فرد را مسلمان دانست در حالیکه او کورکورانه از افرادی که نه اهل دانش و تعقلند و نه رفتار آنها بر اساس هدایت الهی و فطری است، تبعیت می کند و البته واضح است که مسلمانان واقعی یا اهل دانش و تعقلند و یا رفتار آنها بر اساس هدایت الهی و فطری است و تقلید آنها همواره دارای پشتوانه علمی و استدلالی است و تقلید کورکورانه و از روی تعصب و لجاجت نیست چون می داند که در غیر اینصورت در پیشگاه الهی معذور نخواهد بود. [11]
نتیجه آنکه در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی نظیر: وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده ی انسان موثرند، بدون شک خانواده و محیط نقش بسزائی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود و اراده و اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است [12] . و بی شک طبق آموزه های قرآنی، مهمترین نقش را در هدایت و سعادتمندی انسان ایفاء می کند.
اما همانگونه که بیان شد محیط و خانواده هم می توانند در هدایت انسانها تاثیرگذار باشند و هم گمراهی آنان، لذا برای جلوگیری از تاثیرات منفی خانواده های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه، در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع گشته است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند، از این روی لازم است با تأثیر پذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الهی و البته با استعانت از هدایت الهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل (اسلام) را از ناقص و مذهب حقه (تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی ( نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.