چند لحظه صبر كنيد ... |
|
چند لحظه صبر كنيد ... |
|
29 آذر 1403 |
به عنوان پله اول باید افراد سمی را شناسایی کنیم. آنچه در این میان اهمیت دارد این است که افرادی که روابط با آنها برای ما مسموم و مخرب است لزوما آدمهای بدی نیستند که حتی شایستگی دوستداشتهشدن را نداشته باشند، بلکه اغلب افرادی هستند که بیش از حد شکایت میکنند و کل دنیا را قربانی اتفاق خلقت میدانند. با تمرکز بر نقاط منفی مدام خاطرات بد گذشته را مرور میکنند و هیچ تمایلی برای دیدن بخش خوشایند زندگی ندارند. قاعدتا روابط گسترده با این افراد به مرور میزان رضایت و انرژی مثبت شما را نیز کاهش میدهد و شاید به عنوان مثال بتوان این افراد را به آب سردی تشبیه کرد که کمکم بر گرمای وجود شما سرازیر میشوند و طبق قوانین فیزیک، بالاخره شما با سرمای فرد همدما میشوید.
با تعریفی که از افراد سمی ارائه شد و مرور کوتاهی بر آنچه اطراف ما میگذرد خواهید دید که اغلب ما در شرایط مختلف هر دو نقش را بازی میکنیم. یعنی هم در رابطه با فرد سمی قرار گرفتهایم و هم خودمان در برخی روابط نقش فرد سمی را بازی کردهایم. بنابراین اغلب افراد اگر از سلامتی روحی نسبی برخوردار باشند همواره سمی و یا همواره غیر سمی نیستند و نقش افراد در شرایط مختلف متغیر است. از این جهت شاید این مطلب به ما کمک کند که در مرحله اول مراقب باشیم آب سرد و چشم تاریکنگر اطرافیانمان نباشیم و در مرحله دوم بتوانیم در مواجهه با افراد سمی کمتر تحت تاثیر جو منفی ایجاد شده قرار بگیریم.
انتظار و اصرار شما در تغییر فرد، مقاومت بیشتری در او ایجاد میکند تا بر مواضع خود پابرجا بماند. سرزنش کردن طرز فکر و نگاه فرد مخاطب نه تنها تغییری ایجاد نمیکند بلکه چون نتوانسته است شما را با خود همراه کند، بیشتر سعی میکند در مورد افکار خود توضیح دهد و در واقع نتیجه معکوس خواهد داشت. پیش از اینکه بخواهید با آنها در مورد رابطهتان صحبت کنید، سعی کنید این فکر را «که این افراد باید چیزی متفاوت از آنچه اکنون هستند باشند» کنار بگذارید.
در سیاره ما میلیونها نفر با داستانهای منحصر به فرد زندگی میکنند، افراد الگوهای مختلف را برای التیام دردهای خود انتخاب میکنند و همچنین در پذیرش مسیری برای زندگی و ظرفیت رشد متفاوت هستند. با در نظر گرفتن این تفاوتها تلاش برای تغییر یک فرد تفاوت چندانی با تلاش برای تغییر یک میلیون نفر ندارد و در حقیقت مذبوحانه است. در روابطمان، ما تنها میتوانیم افراد را در خصوص طرز تفکر خود به مسئلهای خاص آگاه کنیم و در حقیقت بازخوردهایی را ارائه دهیم و اجازه دهیم تا خودشان تصمیمگیری کنند و با دوست داشتنشان و در نظرگرفتن تواناییهای بالقوه این افراد، برای آنها الهام بخش باشیم.
نکتهای جالب که در روابط یک فرد بزرگسال غالبا وجود دارد، تصمیمگیری در مورد مدت زمان، مقدار و چگونگی روابط با افراد مختلف است. هر کدام از ما در سنین مختلف قوانینی را برای زندگی خود در نظر میگیریم و هیچ کس به اندازه ما نمیداند که چه چیزی ما را غمگین و یا شاد میکند. هنگامی که در مواجهه با افکار و انرژی منفی قرار گرفتید پیش از آن که با جو حاکم همراه شوید باید مرزهایی را در ارتباطات خود قرار دهید تا بتوانید امنیت خود را حفظ کنید.
گاه ما برای این که فرد مقابل از لحاظ احساسی تخلیه شود و یا حتی به واسطه کنجکاوی ساعتها مشغول شنیدن گفتههای منفی طرف مقابل میشویم و فراموش میکنیم که این دادههای جدید چه قدر برای ما میتواند مخرب باشد. زمانی که همکار شما شروع به گفتن داستانی در خصوص روابط غم انگیزش با همسرش میکند، سکوت و چشمهای منتظر شما موجب میشود که یکی پشت دیگری از معضلات زندگیش بگوید و آن را به تمام زندگیها تعمیم دهد و ناخواسته شما را نیز با خود همراه کند. حال آنکه میتوانید با رعایت نکاتی که برای مخاطب برخورنده نباشد از او بخواهید که با توجه به شرایط کاری و این که گفتن تفکرات منفی موجب میشود خود او بیشتر ناراحت شود، بحث را عوض کند و از او بخواهید که اگر در هر زمینهای شما میتوانید به او کمک کنید مستقیما از شما بخواهد. اگر شما خود را به اندازه کافی دوست داشته باشید برای تمامی روابط خود حدودی قرار میدهید تا در آن احساس امنیت کنید.
می توان به طور قطع گفت که افراد سمی خودشان هم از این که در باتلاقی گرفتار شدهاند لذت نمیبرند و هر لحظه را با نفرت نسبت به پیرامون خود سپری میکنند. احساسات منفی یک آلودگی درونی است که کم کم شادیها و زیباییهای زندگی را از بین میبرد. هر چه افراد یهتر و بیشتر بدانند، قاعدتا بهتر رفتار میکنند. زمانی که ارزش احساس خوب و شادیآور برای فرد در مقابل احساس خشم و نفرت مشخص باشد، به سمت خوبیها حرکت خواهد کرد. در حقیقت زندگی ما دنبالهرو شیوهای است که ما میاندیشیم و به پیرامونمان نگاه میکنیم. دردها و معضلات آنها را بشناسید و تشخیص دهید اما متقابلا مرزهایی برای حریم خود قائل شوید و اجازه دهید آنها در قلمرو خود زندگی را تجربه کنند.
این ایده را همیشه در نظر داشته باشید که افراد بسته به نقشی که در زندگی شما دارند، در مقابل شما قرار میگیرند و ما در هر رابطه و برخورد درسهایی را میآموزیم که موجب ارتقای شخصیت و روحیات ما میشود.
این پرسش که دقیقا در ارتباط با این افراد چه میآموزیم پاسخ مشخص و تعیین شدهای ندارد. اما آنچه مسلم است نحوه پاسخ شما به فرد مخاطب و شرایطی که در آن قرار دارد تعیین میکند که این ارتباط چه نتیجه یا پیامدی را در زندگی شما داشته است به بیان دیگر ترک کردن محیط و به طور کامل قطع کردن رابطه با این افراد به عنوان یک پاسخ دائمی و همیشگی نمیتواند کمک کننده باشد. شما به تدریج یاد میگیرید شیوههای تعامل خود را ارتقا دهید و البته شناخت خود را در خصوص افرادی که پیرامون شما هستند کامل کنید.
اجازه ندهید که محیط احساسات شما را قربانی کند. هیچ کشتی در اقیانوسی از آب غرق نمیشود مگر زمانی که آب به درون آن نفوذ کند. به عنوان مثال در محیط کار بپذیرید که همکارتان توانایی کنترل و مدیریت احساسات خود را ندارد و حرفهایش میتواند برای شما مثل موسیقی متن یک فیلم یا وزوز پشهای باشد، بنابراین اجازه ندهید احساسات شما تحریک شود. بر روی کار و یا فکر خود تمرکز کنید و حرفهای پیرامون را نشنیده بگیرید.
افرادی که در زندگی ما هستند معمولا در شرایط مختلف به دو دسته تقسم میشوند اول افرادی که از آنها درس میگیریم و دوم افرادی که آینه ما هستند. درس شما ممکن است شناختن و تمرین ایجاد کردن مرزهای جدیدی برای خودتان باشد که در حیطه این مرزها کمتر تحت تاثیر اطرافیان سمی خود قرار بگیرید. درس شما ممکن است این باشد که رفتار و تفکرتان برای شما و البته اطرافیانتان سمی است و این را زمانی درک کنید که فردی به شکل آینه رفتار شما را در شرایطی خاص نشان میدهد.
به عنوان مثال فرض کنید طی یک حادثه رانندگی خسارتی به ماشین شما وارد شده است و شما مدام خود یا همراهتان را در این تصادف مقصر میدانید سرزنش میکنید، خودخوری میکنید و به زمین و زمان بد و بیراه میگویید. از آنجا که حادثه تصادف بسیار پر تکرار است مدتی بعد یکی از اطرافیان شما نیز تصادف میکند و تقریبا از لحاظ ضرر و شرایط تصادف مشابه شما است. فرد مذکور در تعریف تصادف برای شما دو رویکرد میتواند داشته باشد. اول این که به عنوان یک رخداد به این قضیه نگاه کند و خدا را شکر کند که خسارت جانی به بار نیامده است و تفکرات مثبتی از این دست که میتواند برای شما آموزنده باشد. در رویکرد دوم فرد مثل شما بابت این تصادف از زمین و زمان شاکی است، حالت دوم هم میتواند از این جهت برای شما اموزنده باشد که ما غالبا وقتی رفتار بد خود را از دیگران میبینیم، بیشتر متوجه نکات منفی آن رفتار میشویم.
قاعده طلایی رشد شخصی و فردی این است که اگر به شخصی یا چیزی واکنشی شدید نشان میدهید، آن شخص یا چیز ارزش نگاهی عمیقتر را دارد.
یک فرد سمی به صورت معمول فردی است که هنوز نتوانسته است با دروناش کنار بیاید. آنها آبستن «راهی جدید برای زندگی کردن» هستند، اما هنوز زمان فارغ شدنشان نرسیده است. شاید تا سالها هم نرسد. سعی نکنید آنها را اصلاح کنید یا «کمکشان کنید که رشد کنند».
برای آنها آرامش و راحتی را در مسیری که باید بپیمایند آرزو کنید و اگر لازم بود مسیرتان را از آنها جدا کنید. همه ما به این آسایش نیاز داریم.