عکس هنرپیشه ها

عکس هنرپیشه ها

عکس هنرپیشه ها

  • ورود کاربران

  • آمار

    • کل (online):۴۸۴۰
    • اعضا (online):۰
    • میهمان (online):۴۸۴۰
    • بازدید امروز::۶۰۱
    • بازدید دیروز::۷۱۸
    • بازدید کل::۱۸۸۷۰۹۸۲
  • نظرسنجی

  • تبلیغات

سبد خرید

چند لحظه صبر كنيد ...

چند لحظه صبر كنيد ...
اين کالا به سبد خريد شما اضافه شد
اين کالا را قبلا به سبد خريد خود اضافه کرده ايد
کالا مورد نظر از سبد خريد شما حذف شد
{ STORE_ERROR }
حذف شود؟
  • کد رهگیری

29 آذر 1403 |

خوش آمديد!
خوش آمديد!

دسته بندی

  • قصه حضرت يحيي(عليه‌السلام)

  • تعداد نمایش : ۱۸۲۹
    تاریخ : 30 مرداد 1392

قصه حضرت يحيي(عليه‌السلام)


 با عنايت از خداوند جهان حال از يحيي برگويم داستان

خواست چون آن زكريا از خدا نزد محراب و مناجات و دعا
تا خداي عزيز و دادگر بخشد او را از كرامت يك پسر
كرد يزدان هم دعايش مستجاب داد فرزندي همه خير و صواب
نام او را هم خدا يحيي نهاد اهل زهد و اهل ايمان و سداد
حضرت يحيي(عليه‌السلام)[1] يكي از پيامبران بني اسرائيل است، كه نام مباركش پنج بار در قرآن مجيد آمده است.[2]
وي پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(عليه‌السلام) متولد شد. نام پدرش «زكريا بن برخيا» و نام مادرش «اشياع» از نوادگان حضرت يعقوب(عليه‌السلام) مي‌باشد.[3]
چنانكه قبلا ذكر شد او در اثر دعاي پدرش، كه از خدا فرزند خواست، متولد گرديد. ولادتش خارق عادت بود، زيرا زكريا(عليه‌السلام) در آن موقع پير وناتوان و زنش فرتوت و نازا بود.[4]
در اينكه چرا يحيي(عليه‌السلام) را بدين نام خوانده‌اند؟ اختلاف نظر وجود دارد، بعضي مي‌گويند، چون خداوند نازايي مادرش را به وسيله تولد او شفا بخشيد او را يحيي ناميدند.
عده‌اي مي‌گويند: خداوند قلب او را به وسيله ايمان زنده كرد و گروهي ديگر معتقدند: چون خداوند قلب او را به وسيله نبوت زنده و شاداب فرمود.[5]
يحيي(عليه‌السلام) اولين كسي است كه به اين اسم ناميده شد و احدي قبل از او، بدين اسم ناميده نشده است.[6] سرانجام پس از سي سال زندگاني شهيد شد،[7] و در مسجد جامع آموي دمشق دفن شد.[8] 
پيامبري يحيي(عليه‌السلام) و ويژگي‌هاي وي
حضرت يحيي(عليه‌السلام) در كودكي به مقام نبوت رسيد و اين از امتيازات اوست،‌چون اولين كسي بود كه در سنين كودكي به پيامبري رسيد. پروردگار عالم به او دستور داد:كه با قوت و قدرت، احكام تورات را در ميان مردم اجرا كند.[9] لذا وي پس از پدر بزرگوارش زمام رسالت را به عهده گرفته و در تعميم و گسترش آيينش از هيچ تلاشي مضايقه نكرد.
او مروج آيين موسي(عليه‌السلام)بود، وقتي كه عيسي،[10] به مقام نبوت رسيد به او ايمان آورد و مروج آيين حضرت مسيح(عليه‌السلام) گرديد.[11]
يحيي(عليه‌السلام) بر اثر پاكزيستي و رابطه تنگاتنگ با خدا، مقامش به جايي رسيد كه خداوند او را به داشتن شش خصلت برجسته ستوده و سپس بر او سلام مي‌كند.[12]
او در همان كودكي از پارسايان و شايستگان و صلحا بود،[13] و هرگز دلبستگي به دنيا نداشت، او در عصر پدرش زكريا(عليه‌السلام) به مسجد بيت المقدس وارد شد و احبار و رهبانان (علماي يهود) بيت المقدس را در لباس‌ها و شب كلاه‌هاي بلند پشمينه مشاهد كرد، كه با وضع دلخراشي خود را به ديوار مسجد بسته‌اند و مشغول عبادت هستند.
يحيي(عليه‌السلام) با ديدن آن منظره نزد مادرش آمده و از او خواست تا براي او نيز جامه‌اي همانند آنان تهيه نمايد تا به بيت المقدس درآمده و همراه علماي عابد بني اسرائيل به عبادت و رياضت مشغول باشد.
ابتدا پدرش زكريا(عليه‌السلام) با خواست او مخالفت ورزيد چرا كه عقيده داشت، او هنوز بسيار خردسال است، اما يحيي(عليه‌السلام) از پدرش پرسيد: آيا كساني كوچكتر از من، ديده از اين جهان فرو نبسته‌اند؟‌
حضرت زكريا(عليه‌السلام) كه شوق فرزندش را ديد از همسرش خواست، تا براي او لباسي همانند رهبانان تهيه نمايد، مدتي از عبادت يحيي(عليه‌السلام) در بيت‌المقدس گذشت، تا آنكه از شدت عبادت و شب زنده‌داري به استخوان پاره‌اي تبديل گشت... .[14] 
يحيي(عليه‌السلام) شهيد راه امر به معروف و نهي از منكر
قرآن مجيد درباره شهادت يحيي(عليه‌السلام) چيزي نگفته است، ولي روايات مختلفي در اين زمينه وارد شده.[15]
از جمله نوشته‌اند: هيروديس حاكم و پادشاه فلسطين(بيت المقدس) عاشق «هيروديا» دختر برادرش شد،[16] و تصميم گرفت با وي ازدواج كنند. اقوام و خويشان او به اين كار راضي بودند.
اين خبر به يحيي(عليه‌السلام) رسيد، وي اعلام كرد كه: «اين كار حرام و باطل و بر خلاف دستور تورات است.» و شروع به مبارزه كرد.
فتواي او دهان به دهان به همه رسيد، هيروديا پس از شنيدن اين مطلب، طوري دل هيروديس را ربود، كه او را وادار به قتل يحيي(عليه‌السلام) كرد، به دستور شاه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را سر بريدند و سرش را پيش «هيروديس» و معشوقه‌اش «هيروديا» آوردند.[17]
وقتي كه سر مقدس يحيي(عليه‌السلام) را از بدن جدا نمودند، قطره‌اي از خونش به زمين ريخت و هر چه خاك بر روي آن ريختند، خون در حال جوشش از ميان خاك بيرون مي‌آمد و تلي از خاك به وجود آمد، ولي خون از جوشش نيفتاد و تلي سرخ ديده مي‌شد.
طولي نكشيد كه «بخت النصر»[18] قيام كرد و بر بني اسرائيل مسلط شد از سبب جوشيدن خون پرسيد؟
هيچ كس ندانست، گفتند: مردي پير هست او مي‌داند. چون او را طلبيد و از او پرسيد، او از پدر و جد خود قصه حضرت يحيي(عليه‌السلام) را نقل كرد و گفت: مدتي قبل، پادشاه اين منطقه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را كشت و سرش را از بدن جدا كرد، خون او به زمين چكيده و همچنان آن خون مي‌جوشد.
بخت النصر گفت: آنقدر از مردم اينجا بكشم تا خون از جوشيدن باز ايستد.
دستور داد هفتاد هزار نفر را بر روي آن خون كشتند، تا خون از جوشيدن ايستاد.[19]
محل دفن حضرت يحيي(عليه‌السلام)
اكنون سر مبارك حضرت يحيي(عليه‌السلام) در داخل شبستان مسجد اموي شام (مسجد جامع دمشق) در نيمه شرقي آن قرار گرفته و مقام شريف به صورت مربع و بر بالاي مقام، گنبدي سبز رنگ نصب گرديده است.
در حالي كه بدن مباركش در حوالي دمشق در محلي به نام «زبداني» در مسجد «دلم» مدفون مي‌باشد.[20]
در آثار اين مصيبت بزرگ آمده است: كه زمين و آسمان و ملائكه بر شهادت يحيي (عليه السلام) چهل شبانه روز گريان شد، و خورشيد نيز به مدت چهل روز در هاله‌اي از سرخي خون، طلوع و افول مي‌كرد، همانطوري كه در شهادت امام حسين (عليه‌السلام) چنين بود.[21]

 با عنايت از خداوند جهان حال از يحيي برگويم داستان

خواست چون آن زكريا از خدا نزد محراب و مناجات و دعا
تا خداي عزيز و دادگر بخشد او را از كرامت يك پسر
كرد يزدان هم دعايش مستجاب داد فرزندي همه خير و صواب
نام او را هم خدا يحيي نهاد اهل زهد و اهل ايمان و سداد
حضرت يحيي(عليه‌السلام)[1] يكي از پيامبران بني اسرائيل است، كه نام مباركش پنج بار در قرآن مجيد آمده است.[2]
وي پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(عليه‌السلام) متولد شد. نام پدرش «زكريا بن برخيا» و نام مادرش «اشياع» از نوادگان حضرت يعقوب(عليه‌السلام) مي‌باشد.[3]
چنانكه قبلا ذكر شد او در اثر دعاي پدرش، كه از خدا فرزند خواست، متولد گرديد. ولادتش خارق عادت بود، زيرا زكريا(عليه‌السلام) در آن موقع پير وناتوان و زنش فرتوت و نازا بود.[4]
در اينكه چرا يحيي(عليه‌السلام) را بدين نام خوانده‌اند؟ اختلاف نظر وجود دارد، بعضي مي‌گويند، چون خداوند نازايي مادرش را به وسيله تولد او شفا بخشيد او را يحيي ناميدند.
عده‌اي مي‌گويند: خداوند قلب او را به وسيله ايمان زنده كرد و گروهي ديگر معتقدند: چون خداوند قلب او را به وسيله نبوت زنده و شاداب فرمود.[5]
يحيي(عليه‌السلام) اولين كسي است كه به اين اسم ناميده شد و احدي قبل از او، بدين اسم ناميده نشده است.[6] سرانجام پس از سي سال زندگاني شهيد شد،[7] و در مسجد جامع آموي دمشق دفن شد.[8] 
پيامبري يحيي(عليه‌السلام) و ويژگي‌هاي وي
حضرت يحيي(عليه‌السلام) در كودكي به مقام نبوت رسيد و اين از امتيازات اوست،‌چون اولين كسي بود كه در سنين كودكي به پيامبري رسيد. پروردگار عالم به او دستور داد:كه با قوت و قدرت، احكام تورات را در ميان مردم اجرا كند.[9] لذا وي پس از پدر بزرگوارش زمام رسالت را به عهده گرفته و در تعميم و گسترش آيينش از هيچ تلاشي مضايقه نكرد.
او مروج آيين موسي(عليه‌السلام)بود، وقتي كه عيسي،[10] به مقام نبوت رسيد به او ايمان آورد و مروج آيين حضرت مسيح(عليه‌السلام) گرديد.[11]
يحيي(عليه‌السلام) بر اثر پاكزيستي و رابطه تنگاتنگ با خدا، مقامش به جايي رسيد كه خداوند او را به داشتن شش خصلت برجسته ستوده و سپس بر او سلام مي‌كند.[12]
او در همان كودكي از پارسايان و شايستگان و صلحا بود،[13] و هرگز دلبستگي به دنيا نداشت، او در عصر پدرش زكريا(عليه‌السلام) به مسجد بيت المقدس وارد شد و احبار و رهبانان (علماي يهود) بيت المقدس را در لباس‌ها و شب كلاه‌هاي بلند پشمينه مشاهد كرد، كه با وضع دلخراشي خود را به ديوار مسجد بسته‌اند و مشغول عبادت هستند.
يحيي(عليه‌السلام) با ديدن آن منظره نزد مادرش آمده و از او خواست تا براي او نيز جامه‌اي همانند آنان تهيه نمايد تا به بيت المقدس درآمده و همراه علماي عابد بني اسرائيل به عبادت و رياضت مشغول باشد.
ابتدا پدرش زكريا(عليه‌السلام) با خواست او مخالفت ورزيد چرا كه عقيده داشت، او هنوز بسيار خردسال است، اما يحيي(عليه‌السلام) از پدرش پرسيد: آيا كساني كوچكتر از من، ديده از اين جهان فرو نبسته‌اند؟‌
حضرت زكريا(عليه‌السلام) كه شوق فرزندش را ديد از همسرش خواست، تا براي او لباسي همانند رهبانان تهيه نمايد، مدتي از عبادت يحيي(عليه‌السلام) در بيت‌المقدس گذشت، تا آنكه از شدت عبادت و شب زنده‌داري به استخوان پاره‌اي تبديل گشت... .[14] 
يحيي(عليه‌السلام) شهيد راه امر به معروف و نهي از منكر
قرآن مجيد درباره شهادت يحيي(عليه‌السلام) چيزي نگفته است، ولي روايات مختلفي در اين زمينه وارد شده.[15]
از جمله نوشته‌اند: هيروديس حاكم و پادشاه فلسطين(بيت المقدس) عاشق «هيروديا» دختر برادرش شد،[16] و تصميم گرفت با وي ازدواج كنند. اقوام و خويشان او به اين كار راضي بودند.
اين خبر به يحيي(عليه‌السلام) رسيد، وي اعلام كرد كه: «اين كار حرام و باطل و بر خلاف دستور تورات است.» و شروع به مبارزه كرد.
فتواي او دهان به دهان به همه رسيد، هيروديا پس از شنيدن اين مطلب، طوري دل هيروديس را ربود، كه او را وادار به قتل يحيي(عليه‌السلام) كرد، به دستور شاه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را سر بريدند و سرش را پيش «هيروديس» و معشوقه‌اش «هيروديا» آوردند.[17]
وقتي كه سر مقدس يحيي(عليه‌السلام) را از بدن جدا نمودند، قطره‌اي از خونش به زمين ريخت و هر چه خاك بر روي آن ريختند، خون در حال جوشش از ميان خاك بيرون مي‌آمد و تلي از خاك به وجود آمد، ولي خون از جوشش نيفتاد و تلي سرخ ديده مي‌شد.
طولي نكشيد كه «بخت النصر»[18] قيام كرد و بر بني اسرائيل مسلط شد از سبب جوشيدن خون پرسيد؟
هيچ كس ندانست، گفتند: مردي پير هست او مي‌داند. چون او را طلبيد و از او پرسيد، او از پدر و جد خود قصه حضرت يحيي(عليه‌السلام) را نقل كرد و گفت: مدتي قبل، پادشاه اين منطقه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را كشت و سرش را از بدن جدا كرد، خون او به زمين چكيده و همچنان آن خون مي‌جوشد.
بخت النصر گفت: آنقدر از مردم اينجا بكشم تا خون از جوشيدن باز ايستد.
دستور داد هفتاد هزار نفر را بر روي آن خون كشتند، تا خون از جوشيدن ايستاد.[19]
محل دفن حضرت يحيي(عليه‌السلام)
اكنون سر مبارك حضرت يحيي(عليه‌السلام) در داخل شبستان مسجد اموي شام (مسجد جامع دمشق) در نيمه شرقي آن قرار گرفته و مقام شريف به صورت مربع و بر بالاي مقام، گنبدي سبز رنگ نصب گرديده است.
در حالي كه بدن مباركش در حوالي دمشق در محلي به نام «زبداني» در مسجد «دلم» مدفون مي‌باشد.[20]
در آثار اين مصيبت بزرگ آمده است: كه زمين و آسمان و ملائكه بر شهادت يحيي (عليه السلام) چهل شبانه روز گريان شد، و خورشيد نيز به مدت چهل روز در هاله‌اي از سرخي خون، طلوع و افول مي‌كرد، همانطوري كه در شهادت امام حسين (عليه‌السلام) چنين بود.[21]

 با عنايت از خداوند جهان حال از يحيي برگويم داستان

خواست چون آن زكريا از خدا نزد محراب و مناجات و دعا
تا خداي عزيز و دادگر بخشد او را از كرامت يك پسر
كرد يزدان هم دعايش مستجاب داد فرزندي همه خير و صواب
نام او را هم خدا يحيي نهاد اهل زهد و اهل ايمان و سداد
حضرت يحيي(عليه‌السلام)[1] يكي از پيامبران بني اسرائيل است، كه نام مباركش پنج بار در قرآن مجيد آمده است.[2]
وي پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(عليه‌السلام) متولد شد. نام پدرش «زكريا بن برخيا» و نام مادرش «اشياع» از نوادگان حضرت يعقوب(عليه‌السلام) مي‌باشد.[3]
چنانكه قبلا ذكر شد او در اثر دعاي پدرش، كه از خدا فرزند خواست، متولد گرديد. ولادتش خارق عادت بود، زيرا زكريا(عليه‌السلام) در آن موقع پير وناتوان و زنش فرتوت و نازا بود.[4]
در اينكه چرا يحيي(عليه‌السلام) را بدين نام خوانده‌اند؟ اختلاف نظر وجود دارد، بعضي مي‌گويند، چون خداوند نازايي مادرش را به وسيله تولد او شفا بخشيد او را يحيي ناميدند.
عده‌اي مي‌گويند: خداوند قلب او را به وسيله ايمان زنده كرد و گروهي ديگر معتقدند: چون خداوند قلب او را به وسيله نبوت زنده و شاداب فرمود.[5]
يحيي(عليه‌السلام) اولين كسي است كه به اين اسم ناميده شد و احدي قبل از او، بدين اسم ناميده نشده است.[6] سرانجام پس از سي سال زندگاني شهيد شد،[7] و در مسجد جامع آموي دمشق دفن شد.[8] 
پيامبري يحيي(عليه‌السلام) و ويژگي‌هاي وي
حضرت يحيي(عليه‌السلام) در كودكي به مقام نبوت رسيد و اين از امتيازات اوست،‌چون اولين كسي بود كه در سنين كودكي به پيامبري رسيد. پروردگار عالم به او دستور داد:كه با قوت و قدرت، احكام تورات را در ميان مردم اجرا كند.[9] لذا وي پس از پدر بزرگوارش زمام رسالت را به عهده گرفته و در تعميم و گسترش آيينش از هيچ تلاشي مضايقه نكرد.
او مروج آيين موسي(عليه‌السلام)بود، وقتي كه عيسي،[10] به مقام نبوت رسيد به او ايمان آورد و مروج آيين حضرت مسيح(عليه‌السلام) گرديد.[11]
يحيي(عليه‌السلام) بر اثر پاكزيستي و رابطه تنگاتنگ با خدا، مقامش به جايي رسيد كه خداوند او را به داشتن شش خصلت برجسته ستوده و سپس بر او سلام مي‌كند.[12]
او در همان كودكي از پارسايان و شايستگان و صلحا بود،[13] و هرگز دلبستگي به دنيا نداشت، او در عصر پدرش زكريا(عليه‌السلام) به مسجد بيت المقدس وارد شد و احبار و رهبانان (علماي يهود) بيت المقدس را در لباس‌ها و شب كلاه‌هاي بلند پشمينه مشاهد كرد، كه با وضع دلخراشي خود را به ديوار مسجد بسته‌اند و مشغول عبادت هستند.
يحيي(عليه‌السلام) با ديدن آن منظره نزد مادرش آمده و از او خواست تا براي او نيز جامه‌اي همانند آنان تهيه نمايد تا به بيت المقدس درآمده و همراه علماي عابد بني اسرائيل به عبادت و رياضت مشغول باشد.
ابتدا پدرش زكريا(عليه‌السلام) با خواست او مخالفت ورزيد چرا كه عقيده داشت، او هنوز بسيار خردسال است، اما يحيي(عليه‌السلام) از پدرش پرسيد: آيا كساني كوچكتر از من، ديده از اين جهان فرو نبسته‌اند؟‌
حضرت زكريا(عليه‌السلام) كه شوق فرزندش را ديد از همسرش خواست، تا براي او لباسي همانند رهبانان تهيه نمايد، مدتي از عبادت يحيي(عليه‌السلام) در بيت‌المقدس گذشت، تا آنكه از شدت عبادت و شب زنده‌داري به استخوان پاره‌اي تبديل گشت... .[14] 
يحيي(عليه‌السلام) شهيد راه امر به معروف و نهي از منكر
قرآن مجيد درباره شهادت يحيي(عليه‌السلام) چيزي نگفته است، ولي روايات مختلفي در اين زمينه وارد شده.[15]
از جمله نوشته‌اند: هيروديس حاكم و پادشاه فلسطين(بيت المقدس) عاشق «هيروديا» دختر برادرش شد،[16] و تصميم گرفت با وي ازدواج كنند. اقوام و خويشان او به اين كار راضي بودند.
اين خبر به يحيي(عليه‌السلام) رسيد، وي اعلام كرد كه: «اين كار حرام و باطل و بر خلاف دستور تورات است.» و شروع به مبارزه كرد.
فتواي او دهان به دهان به همه رسيد، هيروديا پس از شنيدن اين مطلب، طوري دل هيروديس را ربود، كه او را وادار به قتل يحيي(عليه‌السلام) كرد، به دستور شاه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را سر بريدند و سرش را پيش «هيروديس» و معشوقه‌اش «هيروديا» آوردند.[17]
وقتي كه سر مقدس يحيي(عليه‌السلام) را از بدن جدا نمودند، قطره‌اي از خونش به زمين ريخت و هر چه خاك بر روي آن ريختند، خون در حال جوشش از ميان خاك بيرون مي‌آمد و تلي از خاك به وجود آمد، ولي خون از جوشش نيفتاد و تلي سرخ ديده مي‌شد.
طولي نكشيد كه «بخت النصر»[18] قيام كرد و بر بني اسرائيل مسلط شد از سبب جوشيدن خون پرسيد؟
هيچ كس ندانست، گفتند: مردي پير هست او مي‌داند. چون او را طلبيد و از او پرسيد، او از پدر و جد خود قصه حضرت يحيي(عليه‌السلام) را نقل كرد و گفت: مدتي قبل، پادشاه اين منطقه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را كشت و سرش را از بدن جدا كرد، خون او به زمين چكيده و همچنان آن خون مي‌جوشد.
بخت النصر گفت: آنقدر از مردم اينجا بكشم تا خون از جوشيدن باز ايستد.
دستور داد هفتاد هزار نفر را بر روي آن خون كشتند، تا خون از جوشيدن ايستاد.[19]
محل دفن حضرت يحيي(عليه‌السلام)
اكنون سر مبارك حضرت يحيي(عليه‌السلام) در داخل شبستان مسجد اموي شام (مسجد جامع دمشق) در نيمه شرقي آن قرار گرفته و مقام شريف به صورت مربع و بر بالاي مقام، گنبدي سبز رنگ نصب گرديده است.
در حالي كه بدن مباركش در حوالي دمشق در محلي به نام «زبداني» در مسجد «دلم» مدفون مي‌باشد.[20]
در آثار اين مصيبت بزرگ آمده است: كه زمين و آسمان و ملائكه بر شهادت يحيي (عليه السلام) چهل شبانه روز گريان شد، و خورشيد نيز به مدت چهل روز در هاله‌اي از سرخي خون، طلوع و افول مي‌كرد، همانطوري كه در شهادت امام حسين (عليه‌السلام) چنين بود.[21]

 با عنايت از خداوند جهان حال از يحيي برگويم داستان

خواست چون آن زكريا از خدا نزد محراب و مناجات و دعا
تا خداي عزيز و دادگر بخشد او را از كرامت يك پسر
كرد يزدان هم دعايش مستجاب داد فرزندي همه خير و صواب
نام او را هم خدا يحيي نهاد اهل زهد و اهل ايمان و سداد
حضرت يحيي(عليه‌السلام)[1] يكي از پيامبران بني اسرائيل است، كه نام مباركش پنج بار در قرآن مجيد آمده است.[2]
وي پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال بعد از هبوط آدم(عليه‌السلام) متولد شد. نام پدرش «زكريا بن برخيا» و نام مادرش «اشياع» از نوادگان حضرت يعقوب(عليه‌السلام) مي‌باشد.[3]
چنانكه قبلا ذكر شد او در اثر دعاي پدرش، كه از خدا فرزند خواست، متولد گرديد. ولادتش خارق عادت بود، زيرا زكريا(عليه‌السلام) در آن موقع پير وناتوان و زنش فرتوت و نازا بود.[4]
در اينكه چرا يحيي(عليه‌السلام) را بدين نام خوانده‌اند؟ اختلاف نظر وجود دارد، بعضي مي‌گويند، چون خداوند نازايي مادرش را به وسيله تولد او شفا بخشيد او را يحيي ناميدند.
عده‌اي مي‌گويند: خداوند قلب او را به وسيله ايمان زنده كرد و گروهي ديگر معتقدند: چون خداوند قلب او را به وسيله نبوت زنده و شاداب فرمود.[5]
يحيي(عليه‌السلام) اولين كسي است كه به اين اسم ناميده شد و احدي قبل از او، بدين اسم ناميده نشده است.[6] سرانجام پس از سي سال زندگاني شهيد شد،[7] و در مسجد جامع آموي دمشق دفن شد.[8] 
پيامبري يحيي(عليه‌السلام) و ويژگي‌هاي وي
حضرت يحيي(عليه‌السلام) در كودكي به مقام نبوت رسيد و اين از امتيازات اوست،‌چون اولين كسي بود كه در سنين كودكي به پيامبري رسيد. پروردگار عالم به او دستور داد:كه با قوت و قدرت، احكام تورات را در ميان مردم اجرا كند.[9] لذا وي پس از پدر بزرگوارش زمام رسالت را به عهده گرفته و در تعميم و گسترش آيينش از هيچ تلاشي مضايقه نكرد.
او مروج آيين موسي(عليه‌السلام)بود، وقتي كه عيسي،[10] به مقام نبوت رسيد به او ايمان آورد و مروج آيين حضرت مسيح(عليه‌السلام) گرديد.[11]
يحيي(عليه‌السلام) بر اثر پاكزيستي و رابطه تنگاتنگ با خدا، مقامش به جايي رسيد كه خداوند او را به داشتن شش خصلت برجسته ستوده و سپس بر او سلام مي‌كند.[12]
او در همان كودكي از پارسايان و شايستگان و صلحا بود،[13] و هرگز دلبستگي به دنيا نداشت، او در عصر پدرش زكريا(عليه‌السلام) به مسجد بيت المقدس وارد شد و احبار و رهبانان (علماي يهود) بيت المقدس را در لباس‌ها و شب كلاه‌هاي بلند پشمينه مشاهد كرد، كه با وضع دلخراشي خود را به ديوار مسجد بسته‌اند و مشغول عبادت هستند.
يحيي(عليه‌السلام) با ديدن آن منظره نزد مادرش آمده و از او خواست تا براي او نيز جامه‌اي همانند آنان تهيه نمايد تا به بيت المقدس درآمده و همراه علماي عابد بني اسرائيل به عبادت و رياضت مشغول باشد.
ابتدا پدرش زكريا(عليه‌السلام) با خواست او مخالفت ورزيد چرا كه عقيده داشت، او هنوز بسيار خردسال است، اما يحيي(عليه‌السلام) از پدرش پرسيد: آيا كساني كوچكتر از من، ديده از اين جهان فرو نبسته‌اند؟‌
حضرت زكريا(عليه‌السلام) كه شوق فرزندش را ديد از همسرش خواست، تا براي او لباسي همانند رهبانان تهيه نمايد، مدتي از عبادت يحيي(عليه‌السلام) در بيت‌المقدس گذشت، تا آنكه از شدت عبادت و شب زنده‌داري به استخوان پاره‌اي تبديل گشت... .[14] 
يحيي(عليه‌السلام) شهيد راه امر به معروف و نهي از منكر
قرآن مجيد درباره شهادت يحيي(عليه‌السلام) چيزي نگفته است، ولي روايات مختلفي در اين زمينه وارد شده.[15]
از جمله نوشته‌اند: هيروديس حاكم و پادشاه فلسطين(بيت المقدس) عاشق «هيروديا» دختر برادرش شد،[16] و تصميم گرفت با وي ازدواج كنند. اقوام و خويشان او به اين كار راضي بودند.
اين خبر به يحيي(عليه‌السلام) رسيد، وي اعلام كرد كه: «اين كار حرام و باطل و بر خلاف دستور تورات است.» و شروع به مبارزه كرد.
فتواي او دهان به دهان به همه رسيد، هيروديا پس از شنيدن اين مطلب، طوري دل هيروديس را ربود، كه او را وادار به قتل يحيي(عليه‌السلام) كرد، به دستور شاه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را سر بريدند و سرش را پيش «هيروديس» و معشوقه‌اش «هيروديا» آوردند.[17]
وقتي كه سر مقدس يحيي(عليه‌السلام) را از بدن جدا نمودند، قطره‌اي از خونش به زمين ريخت و هر چه خاك بر روي آن ريختند، خون در حال جوشش از ميان خاك بيرون مي‌آمد و تلي از خاك به وجود آمد، ولي خون از جوشش نيفتاد و تلي سرخ ديده مي‌شد.
طولي نكشيد كه «بخت النصر»[18] قيام كرد و بر بني اسرائيل مسلط شد از سبب جوشيدن خون پرسيد؟
هيچ كس ندانست، گفتند: مردي پير هست او مي‌داند. چون او را طلبيد و از او پرسيد، او از پدر و جد خود قصه حضرت يحيي(عليه‌السلام) را نقل كرد و گفت: مدتي قبل، پادشاه اين منطقه حضرت يحيي (عليه‌السلام) را كشت و سرش را از بدن جدا كرد، خون او به زمين چكيده و همچنان آن خون مي‌جوشد.
بخت النصر گفت: آنقدر از مردم اينجا بكشم تا خون از جوشيدن باز ايستد.
دستور داد هفتاد هزار نفر را بر روي آن خون كشتند، تا خون از جوشيدن ايستاد.[19]
محل دفن حضرت يحيي(عليه‌السلام)
اكنون سر مبارك حضرت يحيي(عليه‌السلام) در داخل شبستان مسجد اموي شام (مسجد جامع دمشق) در نيمه شرقي آن قرار گرفته و مقام شريف به صورت مربع و بر بالاي مقام، گنبدي سبز رنگ نصب گرديده است.
در حالي كه بدن مباركش در حوالي دمشق در محلي به نام «زبداني» در مسجد «دلم» مدفون مي‌باشد.[20]
در آثار اين مصيبت بزرگ آمده است: كه زمين و آسمان و ملائكه بر شهادت يحيي (عليه السلام) چهل شبانه روز گريان شد، و خورشيد نيز به مدت چهل روز در هاله‌اي از سرخي خون، طلوع و افول مي‌كرد، همانطوري كه در شهادت امام حسين (عليه‌السلام) چنين بود.[21]


 
 

 





حاصل جمع را بنویسید : بعلاوه






*حاصل جمع را بنویسید : بعلاوه



تعداد نمایش : ۱۸۲۹
تاریخ : 30 مرداد 1392

دسته بندی

برچسب ها



مطالب

گالری

{ DOWNLOAD_DOWNLOAD }

{ NEWS_NEWS }

{ FILM_FILM }

123
Bootstrap Slider

Copyrightes 2014 By RVKP CO. All Rightes Reserved